دریافت کد صفحه ورودی
تصویر زندگی
گالری عکس و مصاحبه ها

تصویر زندگی
ALL LINKS!

وب خودمه
زهرا جوووون!!!!!!!!!!
کیف پول
کیف پول
سلنا کد
نیلوترین عشق
خرید کرم حلزون
موس بیسیم شیشه ای

متشکریم!







<$BlogItemTitle$>
<$BlogDateHeaderDate$> | <$BlogItemDateTime$> | ><$BlogItemCommentCount$> comments
<$blogitembody$>

>Older Post | >Newer Post
DAYLI LINKS!


حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
اینه دوچرخه
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ





Categories!





HOME
LINK
DAYLY
CAT
Me :-)

سلام دوستان من عاطیم!امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد راستی نظر یادتون نره فعلا بای!!!!


Archive

خرداد 1393
اسفند 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391


Other

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 915
بازدید دیروز : 407
بازدید هفته : 1336
بازدید ماه : 1462
بازدید کل : 59856
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما


نایت نما

عنوان لوگوی شما

Frees.Blogfa.Com

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا



کد کج شدن تصاوير

دنیای دختران

تصویر زندگی

وبلاگ-کد لوگو و بنر

تصویر زندگی

وبلاگ-کد لوگو و بنر

تصویر زندگی

وبلاگ-کد لوگو و بنر

تصویر زندگی

وبلاگ-کد لوگو و بنر

تصویر زندگی

تصویر زندگی

وبلاگ-کد لوگو و بنر


Design

MORI TEMPLATE


گفتگو جدید با کمند امیرسلیمانی + عکس جدید
جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,
| 18:58 | |

آخرین کتابی که خواندی؟

در حال اسباب‌کشی بودم و چند کتاب پیدا کردم. تصمیم گرفتم یک سری از کتاب‌های بچگی‌ام را هم به خیریه اهدا کنم. یک کتاب پیدا کردم به اسم هوگو و ژوزفین که یادم افتاد در دوره بچگی یازده بار آن را خوانده‌ام! این کتاب را نگه داشتم ولی بقیه کتاب‌هایم را به جایی دادم که در روستاها کتابخانه درست می‌کنند. تا الان هم ۹ تا کتابخانه درست کرده‌اند. حیف است! به نظر من گناه دارد که این کتاب‌ها بدون استفاده در کتابخانه‌ها بمانند. در عین حال کتاب راز را هم پیدا کردم و می‌خواهم دوباره آن را بخوانم.

  آدم مثبت‌اندیشی هستی؟

خیلی(خیلـــی‌اش را می‌کشـــد)! بی‌خودی! اصولا مثل فیلم‌های هندی هستم. دوست دارم همیشه همه چیز خوب باشد، همه چیز خوب و خوش تمام شود. برای این مثبت‌اندیش بودن هم خیلی راضی‌ام چون همیشه به چیزهای خوب فکر می‌کنم اتفاق‌های بد کمتر می‌افتد.

  آخرین قوانین مثبت‌اندیشی که از آنها استفاده کرده‌ای چه چیزهایی بوده است؟

چیزی که همیشه و خیلی از آن استفاده می‌کنم از کتاب فلورانس اسکاول شین است. خیلی اعتقاد دارم که هر چیزی برای هر کسی بخواهی سمت خودت برمی‌گردد. قانون دیگر هم ضمیر ناخودآگاه است. شما هر چیزی را در ذهن‌تان متصور شوید همان برای‌تان شکل می‌گیرد و اتفاق می‌افتد.

عملیات سورپرایز من

 آخرین باری که خیلی خوشحال شدی کی بود؟

(با ذوق تعریف می‌کند) من از بچگی عاشق سورپرایز بودم هیچ‌وقت هم کسی مرا سورپرایز نمی‌کرد! همیشه خودم از این کارها می‌کردم. برای تولد امسال من ۲ نفر از صمیمی‌ترین دوستانم و خانم سپند با عملیاتی که نمی‌دانم چطور بود یک تولد برای من تدارک دیدند و تمام کسانی که دوست‌شان دارم را هم دعوت کردند. با توجه به اینکه من خیلی حواسم جمع است ولی واقعا تا آخرین لحظه متوجه نشدم. بی‌نهایت هم خوشحال شدم. بهترین تولدم و بهترین اتفاقی بود که این اواخر افتاد.

 آخرین سفری که خیلی خوش گذشت؟

برای جشن رمضان به کیش دعوت شدم و یکی از دوستان خیلی خوبم هم مرا همراهی کرد. ۲ روز بیشتر نبود ولی خیلی خوش گذشت. اصلا هم انتظار نداشتم آنقدر خوش بگذرد. آرامش و انرژی خوبی گرفتم.

دیدن عسل ۲ هفته قبل از فوتش

  آخرین باری که خیلی ناراحت شدی؟

فوت عسل بدیعی. غم‌انگیزترین اتفاقی بود که افتاد و حداقل یک ماه طول کشید تا بتوانم یک‌ذره آرام شوم. هنوز هم غمگینم. هنوز هم وقتی به این مسئله فکر می‌کنم ناراحت می‌شوم. این در حالی است که ما خیلی وقت پیش یک سال با هم همسایه بودیم و دیگر همدیگر را ندیدیم تا اینکه دقیقا ۲ هفته قبل از فوتش به خانه ما آمد.

  در تماس هم نبودید؟

نه، ولی درست قبل از فوتش دو بار همدیگر را دیدیم. اصلا باورم نمی‌شود. همه‌اش صدایش و خنده‌هایش… (با بغضی که  فرو می‌خورد جمله‌اش را تمام می‌کند).

  آخرین خاطره‌ای که از عسل داری؟

صدایش، خنده‌هایش و نگاهش. چشم‌های مهربانش از جلوی چشمم کنار نمی‌رود.

توقف زمان در خانه دکتر حسابی

  آخرین باری که خیلی تحت تاثیر چیزی قرار گرفتی؟

به منزل دکتر حسابی رفتیم و پسر ایشان آقای مهندس حسابی محل سکونت ایشان، محل کار و حیاط را نشان دادند. خیلی تحت تاثیر اینکه روی هر قسمت خانه چقدر فکر کرده بودند و حساب شده بودن همه چیز زندگی‌شان قرار گرفتم. در واقع وقتی وارد خانه دکتر حسابی شدیم انگار زمان برای من متوقف شد. نمی‌فهمیدم چند ساعت بود که آنجا هستیم و ساعت چند است!

آخرین کتابی که خواندی؟

در حال اسباب‌کشی بودم و چند کتاب پیدا کردم. تصمیم گرفتم یک سری از کتاب‌های بچگی‌ام را هم به خیریه اهدا کنم. یک کتاب پیدا کردم به اسم هوگو و ژوزفین که یادم افتاد در دوره بچگی یازده بار آن را خوانده‌ام! این کتاب را نگه داشتم ولی بقیه کتاب‌هایم را به جایی دادم که در روستاها کتابخانه درست می‌کنند. تا الان هم ۹ تا کتابخانه درست کرده‌اند. حیف است! به نظر من گناه دارد که این کتاب‌ها بدون استفاده در کتابخانه‌ها بمانند. در عین حال کتاب راز را هم پیدا کردم و می‌خواهم دوباره آن را بخوانم.

  آدم مثبت‌اندیشی هستی؟

خیلی(خیلـــی‌اش را می‌کشـــد)! بی‌خودی! اصولا مثل فیلم‌های هندی هستم. دوست دارم همیشه همه چیز خوب باشد، همه چیز خوب و خوش تمام شود. برای این مثبت‌اندیش بودن هم خیلی راضی‌ام چون همیشه به چیزهای خوب فکر می‌کنم اتفاق‌های بد کمتر می‌افتد.

  آخرین قوانین مثبت‌اندیشی که از آنها استفاده کرده‌ای چه چیزهایی بوده است؟

چیزی که همیشه و خیلی از آن استفاده می‌کنم از کتاب فلورانس اسکاول شین است. خیلی اعتقاد دارم که هر چیزی برای هر کسی بخواهی سمت خودت برمی‌گردد. قانون دیگر هم ضمیر ناخودآگاه است. شما هر چیزی را در ذهن‌تان متصور شوید همان برای‌تان شکل می‌گیرد و اتفاق می‌افتد.

عملیات سورپرایز من

 آخرین باری که خیلی خوشحال شدی کی بود؟

(با ذوق تعریف می‌کند) من از بچگی عاشق سورپرایز بودم هیچ‌وقت هم کسی مرا سورپرایز نمی‌کرد! همیشه خودم از این کارها می‌کردم. برای تولد امسال من ۲ نفر از صمیمی‌ترین دوستانم و خانم سپند با عملیاتی که نمی‌دانم چطور بود یک تولد برای من تدارک دیدند و تمام کسانی که دوست‌شان دارم را هم دعوت کردند. با توجه به اینکه من خیلی حواسم جمع است ولی واقعا تا آخرین لحظه متوجه نشدم. بی‌نهایت هم خوشحال شدم. بهترین تولدم و بهترین اتفاقی بود که این اواخر افتاد.

 آخرین سفری که خیلی خوش گذشت؟

برای جشن رمضان به کیش دعوت شدم و یکی از دوستان خیلی خوبم هم مرا همراهی کرد. ۲ روز بیشتر نبود ولی خیلی خوش گذشت. اصلا هم انتظار نداشتم آنقدر خوش بگذرد. آرامش و انرژی خوبی گرفتم.

دیدن عسل ۲ هفته قبل از فوتش

  آخرین باری که خیلی ناراحت شدی؟

فوت عسل بدیعی. غم‌انگیزترین اتفاقی بود که افتاد و حداقل یک ماه طول کشید تا بتوانم یک‌ذره آرام شوم. هنوز هم غمگینم. هنوز هم وقتی به این مسئله فکر می‌کنم ناراحت می‌شوم. این در حالی است که ما خیلی وقت پیش یک سال با هم همسایه بودیم و دیگر همدیگر را ندیدیم تا اینکه دقیقا ۲ هفته قبل از فوتش به خانه ما آمد.

  در تماس هم نبودید؟

نه، ولی درست قبل از فوتش دو بار همدیگر را دیدیم. اصلا باورم نمی‌شود. همه‌اش صدایش و خنده‌هایش… (با بغضی که  فرو می‌خورد جمله‌اش را تمام می‌کند).

  آخرین خاطره‌ای که از عسل داری؟

صدایش، خنده‌هایش و نگاهش. چشم‌های مهربانش از جلوی چشمم کنار نمی‌رود.

توقف زمان در خانه دکتر حسابی

  آخرین باری که خیلی تحت تاثیر چیزی قرار گرفتی؟

به منزل دکتر حسابی رفتیم و پسر ایشان آقای مهندس حسابی محل سکونت ایشان، محل کار و حیاط را نشان دادند. خیلی تحت تاثیر اینکه روی هر قسمت خانه چقدر فکر کرده بودند و حساب شده بودن همه چیز زندگی‌شان قرار گرفتم. در واقع وقتی وارد خانه دکتر حسابی شدیم انگار زمان برای من متوقف شد. نمی‌فهمیدم چند ساعت بود که آنجا هستیم و ساعت چند است!

آخرین کتابی که خواندی؟

در حال اسباب‌کشی بودم و چند کتاب پیدا کردم. تصمیم گرفتم یک سری از کتاب‌های بچگی‌ام را هم به خیریه اهدا کنم. یک کتاب پیدا کردم به اسم هوگو و ژوزفین که یادم افتاد در دوره بچگی یازده بار آن را خوانده‌ام! این کتاب را نگه داشتم ولی بقیه کتاب‌هایم را به جایی دادم که در روستاها کتابخانه درست می‌کنند. تا الان هم ۹ تا کتابخانه درست کرده‌اند. حیف است! به نظر من گناه دارد که این کتاب‌ها بدون استفاده در کتابخانه‌ها بمانند. در عین حال کتاب راز را هم پیدا کردم و می‌خواهم دوباره آن را بخوانم.

  آدم مثبت‌اندیشی هستی؟

خیلی(خیلـــی‌اش را می‌کشـــد)! بی‌خودی! اصولا مثل فیلم‌های هندی هستم. دوست دارم همیشه همه چیز خوب باشد، همه چیز خوب و خوش تمام شود. برای این مثبت‌اندیش بودن هم خیلی راضی‌ام چون همیشه به چیزهای خوب فکر می‌کنم اتفاق‌های بد کمتر می‌افتد.

  آخرین قوانین مثبت‌اندیشی که از آنها استفاده کرده‌ای چه چیزهایی بوده است؟

چیزی که همیشه و خیلی از آن استفاده می‌کنم از کتاب فلورانس اسکاول شین است. خیلی اعتقاد دارم که هر چیزی برای هر کسی بخواهی سمت خودت برمی‌گردد. قانون دیگر هم ضمیر ناخودآگاه است. شما هر چیزی را در ذهن‌تان متصور شوید همان برای‌تان شکل می‌گیرد و اتفاق می‌افتد.

عملیات سورپرایز من

 آخرین باری که خیلی خوشحال شدی کی بود؟

(با ذوق تعریف می‌کند) من از بچگی عاشق سورپرایز بودم هیچ‌وقت هم کسی مرا سورپرایز نمی‌کرد! همیشه خودم از این کارها می‌کردم. برای تولد امسال من ۲ نفر از صمیمی‌ترین دوستانم و خانم سپند با عملیاتی که نمی‌دانم چطور بود یک تولد برای من تدارک دیدند و تمام کسانی که دوست‌شان دارم را هم دعوت کردند. با توجه به اینکه من خیلی حواسم جمع است ولی واقعا تا آخرین لحظه متوجه نشدم. بی‌نهایت هم خوشحال شدم. بهترین تولدم و بهترین اتفاقی بود که این اواخر افتاد.

 آخرین سفری که خیلی خوش گذشت؟

برای جشن رمضان به کیش دعوت شدم و یکی از دوستان خیلی خوبم هم مرا همراهی کرد. ۲ روز بیشتر نبود ولی خیلی خوش گذشت. اصلا هم انتظار نداشتم آنقدر خوش بگذرد. آرامش و انرژی خوبی گرفتم.

دیدن عسل ۲ هفته قبل از فوتش

  آخرین باری که خیلی ناراحت شدی؟

فوت عسل بدیعی. غم‌انگیزترین اتفاقی بود که افتاد و حداقل یک ماه طول کشید تا بتوانم یک‌ذره آرام شوم. هنوز هم غمگینم. هنوز هم وقتی به این مسئله فکر می‌کنم ناراحت می‌شوم. این در حالی است که ما خیلی وقت پیش یک سال با هم همسایه بودیم و دیگر همدیگر را ندیدیم تا اینکه دقیقا ۲ هفته قبل از فوتش به خانه ما آمد.

  در تماس هم نبودید؟

نه، ولی درست قبل از فوتش دو بار همدیگر را دیدیم. اصلا باورم نمی‌شود. همه‌اش صدایش و خنده‌هایش… (با بغضی که  فرو می‌خورد جمله‌اش را تمام می‌کند).

  آخرین خاطره‌ای که از عسل داری؟

صدایش، خنده‌هایش و نگاهش. چشم‌های مهربانش از جلوی چشمم کنار نمی‌رود.

توقف زمان در خانه دکتر حسابی

  آخرین باری که خیلی تحت تاثیر چیزی قرار گرفتی؟

به منزل دکتر حسابی رفتیم و پسر ایشان آقای مهندس حسابی محل سکونت ایشان، محل کار و حیاط را نشان دادند. خیلی تحت تاثیر اینکه روی هر قسمت خانه چقدر فکر کرده بودند و حساب شده بودن همه چیز زندگی‌شان قرار گرفتم. در واقع وقتی وارد خانه دکتر حسابی شدیم انگار زمان برای من متوقف شد. نمی‌فهمیدم چند ساعت بود که آنجا هستیم و ساعت چند است!

با فروشنده دعوایم شد

 آخرین باری که خیلی حرص خوردی و عصبانی شدی را یادت هست؟

(می‌خندد) دیروز توی بازار تجریش! نایلون‌های خریدم را گذاشته بودم روی زمین جلوی یک شاتوت فروشی. آقاهه می‌گفت اینجا سد معبر کرده‌ای! گفتم من الان دارم این طرف خرید می‌کنم. داشتم سبزی خرد کنی می‌خریدم.یکهو نایلون‌های مرا پرت کرد آن طرف! من هم فراموش کردم در چه موقعیتی هستم، خیلی عصبانی شدم و شروع کردم به دعوا کردن با او! من خیلی از بی‌ادبی و بی‌احترامی بدم می‌آید. اصولا هم کم پیش می‌آید خیلی عصبانی شوم ولی دیروز یکی از آن روزها بود.

باید قول بدهد او هم با من بمیرد!

 آخرین کارهایی که دوست داری در آخرین روز زندگی‌ات انجام بدهی؟

نمی‌دانم! چون خیلی برنامه‌های وسیعی پیش رویم دارم و هنوز به اینکه می‌خواهم بمیرم فکر نکرده‌ام نمی‌توانم گلچین کنم، ولی واقعا اگر بدانم هیچ کاری نمی‌کنم! چقدر کار کنم؟! از وقتی یادم است دارم کار می‌کنم! آخرین روز عمرم هم کار کنم؟

می‌روم کنار دریا روی ماسه‌ها می‌نشینم. آسمان را نگاه می‌کنم، به دریا نگاه می‌کنم و به کارهایم و گذشته‌ام فکر می‌کنم. فکر می‌کنم که آیا خوب زندگی کرده‌ام؟ آیا از زندگی‌ام راضی بوده‌ام یا نه؟ بعد خدا را شکر می‌کنم و می‌میرم دیگر!

  دوست داری چه کسی آخرین کسی باشد که آن موقع پیش توست؟

یک دوست خیلی صمیمی دارم که همیشه با هم هستیم. دوست دارم او کنارم باشد ولی می‌دانم اگر بداند قرار است بمیرم ناراحت می‌شود. باید قول بدهد که او هم با من بمیرد!(خنده جمع)

فکر می‌کنند آدم خشکی هستم

  آدم دوست‌بازی هستی؟

نه. شاید ۵،۴ تا دوست صمیمی و در مجموع هم ۱۰ تا دوست داشته باشم، ولی همان‌ها هم دوستان واقعی‌ام هستند. از هر کدام از دوستانم بپرسید ممکن است بگویند اولش یک خرده آدم خشکی به نظر می‌آیم و خودم را می‌گیرم. دلیلش این است که یک مقدار دوست جدید پیدا کردن برایم سخت است.

من خیلی آدم حسی‌ای هستم. مثلا موقع خرید کردن اگر از فروشنده خوشم نیاید می‌آیم بیرون! وقتی می‌خواهم خانه اجاره کنم اگر از صاحبخانه خوشم نیاید هم می‌آیم بیرون! آدم‌ها هم برایم همین‌طور هستند. در مورد همین دوستی که گفتم با هم به کیش رفتیم. شاید ۶ ماه هم نشود که با هم آشنا شده‌ایم ولی آنقدر دوستش دارم و به او احساس نزدیکی می‌کنم که ممکن است به خیلی از آدم‌های اطرافم این احساس را نداشته باشم.

  آخرین باری که دوستانت را دیدی؟

پنجشنبه هفته قبل بود. معمولا ماهی یکی، دو بار دور هم جمع می‌شویم.

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

عسل
ساعت0:35---24 شهريور 1392
[وب سایت]
حاااااااااااااالللللللللاااا هیچ هحددیگه ای هم نبودمصاحبه اش رو بذاری؟؟؟؟؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: